جدول جو
جدول جو

معنی ثفل دان - جستجوی لغت در جدول جو

ثفل دان
جای ثفل، ظرفی که در آن اخلاط سینه و آب دهان بیندازند
تصویری از ثفل دان
تصویر ثفل دان
فرهنگ فارسی عمید
ثفل دان
تفدان آوندی که در آن تف اندازند
تصویری از ثفل دان
تصویر ثفل دان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ)
ظرفی که در آن آب دهن و خلط سینه اندازند. (ناظم الاطباء). این کلمه عربی و فارسی است بمعنی خلطدان و ظرف مخصوص آب دهان. (از دزی ج 1 ص 149)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ظرف نفت. مخزن کوچکی که در آن نفت ریزند، جای نفت در ابزار نفت سوز. مخزن نفت بخاری و چراغ نفتی و امثال آن، ظرفی خرد با لوله ای که بفشار (با آن) نفت بر چرخ خیاطی و لولاهای در و امثال آن پاشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
دهی است از دهستان عبیدلی بخش لنگۀ شهرستان لار واقع در 150 هزارگزی باختر لنگه و 2 هزارگزی راه فرعی بندرلنگه به مقام. در دامنۀ کوه قرار دارد و هوای آن گرمسیر و مرطوب و مالاریائی است. دارای 89 تن سکنه. آب آن از چاه و باران به دست می آید. محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جایی که خس و خاک و خاشاک و مانند آن در آنجا بیندازند. (آنندراج). مزبله و زبیلدان و جائی که در آن خاکروبه جمع می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
انبار علف و کاه و غله. (ناظم الاطباء) ، مخلاه. توبره. (منتهی الارب) ، معده علف خوارگان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ فِ)
ظرفی که در آن فلفل ریزند. از: فلفل + دان، پساوند مکان
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
گنج دار. خزانه دار:
به قارونی قفل داران گنج
طمع دارم اندازۀ دسترنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
سبدی که زنان در آن رشته را نگهدارند بر وقت دوختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گزکدان ظرفی که در آن تنقلات و مزه شراب میریختند: بفرمود کارند خوانهای خورد همان نقل دانهای نادیده گرد. (نظامی. لغ. نادیده گرد) و مجلس بزم بیاراستندو نقل دانها (ی) زرین و سیمین و صراحی زرین لطیف نهاده، ظرفی شیشه یی که در دکانهای عطاری و شیرینی فروشی در آن نقل و آب نبات و مانند آن ریزند، طاقچه کوچک که عموما اطرافش گچ بری و نقاشی شده (بمناسبت اینکه در قدیم جای گذاشتن نقل بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل دار
تصویر قفل دار
گنج دار، خزانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
سبد دوخت و دوز سبد بافتنی سبدی که زنان در آن رشته را به وقت دوختن نگاهدارند
فرهنگ لغت هوشیار
توبره، کاهدان، دام کم (کم معده) انبار علف و کاه و غله، توبره، معده علف خواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلف دان
تصویر سلف دان
دگر گشته ثفل دان خدودان ظرفی که در آن آب دهن اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصل دان
تصویر اصل دان
ریشه دان شناسنده اصل عارف بحقیقت اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تف دان
تصویر تف دان
ظرفی که در آن تف ریزند، تفل دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحل دان
تصویر کحل دان
((کُ حْ لْ))
سرمه دان
فرهنگ فارسی معین